پاییزانه
شعر و ادبیات
من ... چه بيهوده! چه بيهوده دل بستم به نگاهي سرد به لبخندي زرد! تو و چشمانت افسونم كرد..... من .... چه بيهوده سيب زهرآلود افسونت را گاز زدم و حال، مدتهاست كه خوابم..... تنم خسته، روحم شكسته... من .... چه بيهوده تو را باور كردم! آري اين بيهوده بازي ها عشق نبود قصه ي سادگي من و تكرار گاز زدن سيبي ..... و خوابي ابدي بود .... عشق من زود بيا..... منتظرت اينجا در اين بستر آرام، آراميده ام! «راضيه سادات پيام - 2/11/90»
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |